جدول جو
جدول جو

معنی نشا هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

نشا هاکردن
نشا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشا کردن
تصویر نشا کردن
جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشانه کردن
تصویر نشانه کردن
هدف تیر قرار دادن، برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(عَفْوْ خوا / خا تَ)
نهال نشاندن. کاشتن بته های برکنده به جای دیگر رشد را. (یادداشت مؤلف). گیاه نورسته ای از جائی برکندن و در جائی دیگر کاشتن. بوتۀ نورستۀ گل یا میوه ای را از جائی که به انبوهی روئیده است برکشیدن و در زمینی آماده شده، به ترتیب و فواصل معین کاشتن، تا رشد کند و گل و میوه دهد، چون نشای گوجه فرنگی و بادمجان. رجوع به نشا شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ تَ)
هدف قرار دادن:
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد.
سعدی.
دل نشانۀ تیر بلا کن. (مجالس سعدی) ، نشانه رفتن. قراول رفتن:
دو تیرانداز چون سرو جوانه
ز بهر یکدگر کرده نشانه.
نظامی.
، شهره ساختن. علم کردن. رجوع به نشانه و نشانه شدن شود، نامزد کردن. به نام خود کردن. با فرستادن هدیتی - از زیورها و جز آن - علاقه و قصد ازدواج خود را به دختر یا خانوادۀ دختر اظهار کردن:
من ترا ز خوبان نشانه کردم.
عارف
لغت نامه دهخدا
هدف (تیر و غیره) قرار دادن: کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. (گلستان. قر. 50)
فرهنگ لغت هوشیار
غرس کردن، کاشتن، نشاندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، پوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرا رسیدن شب
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس کردن، کسی را بی اندازه خسته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و جا دادن، جا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن در، بدرقه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبیه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را موردنظر قرار دادن، برگزیدن همسر
فرهنگ گویش مازندرانی
کمین کردن، در کمین بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشا کردن، کاشتن برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
در معامله سود کردن
فرهنگ گویش مازندرانی